روزی ابولاشی صدیق، با نگاه به مجله زیبایی بانوان، داشت براساس اعتقادات و زیبایی شناسی مسلمانی، زیبایی زنان را بر می شمرد و می گفت:
اگر زن، دزدی و قتل و شکنجه بکند بهتر از این است که، سکس و رقص و آواز بکند. نگاه کن نگاه کن. چه زن های زشتکرداری. عمل شنیع رابطه جنسی بین مرد و زن و بدن زشت و قبیح زن را نشان داده اند. حالم از این زشتی بهم خورد.
این را نگاه کن. خاک تو سرش چه کون آشغالی داره.
گوه به اعتقادات پدرش، که این دختر بی ادب و زشت کردار را تحویل جامعه داده است! ران و ساق گندش را عریان کرده. بس که هارلوت و فاجره است.
پستونش را نشون داده! این به امر خدا بچش حروم لقمه میشه!
و گفت، خوشا سعادت ما مسلمین، که زن را اگر، پیچیده در چادر و خانه نشین باشد، پاک میدانیم و چه خوب که او را از لذت و ارتباطات محروم ساخته ایم و گرنه مثل کفار انگشت نما بودیم.
زیبایی که قتل و شکنجه و سگ دعوا و زورگیری و قطع عضو دشمن دارد رقص و آواز و سکس و پورنوگرافی ندارد.
سپس در حالیکه مگس از دور چادر همسرش دور می کرد، به اتفاق پول هایی که با نقشه هم اختلاص کرده بودند را شمرد و خنجرش که دانشمندانی را کشته بود شست و رفت گواهی بیگناهی اوباش شهرش که شرخری و تجاوز و دزدی و کلاهبرداری و تصرف عدوانی و قتل انجام داده بودند امضا کرد.
از کتابِ مبادی زشتی و زیبایی در دین اسلام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر