روزی اخضر ناهاری به بلاد کفر نوشته بود که مسلمان را آدم حساب نکنید که جز گرگ و شیر و دایناسور نصیبتان نخواهد شد.
گذشت و در سمپوزیومی قرار شد کشورها پوز فرهنگی بدهند پس ابولاشی صدیق و پسرانش از سوی امام نقی به بلاد خارجه عازم شدند.
اول سر جان ملکم سخنرانی کرد و گفت ما جان سر ملک خود می دهیم.
دومی دیوس جان یا دق ناموس بود که گفت ما فرهنگمان مثل فرهنگ دین اسلام لاتی و چاقوکشی نیست و برای همه نوع زن حتی کارگر جنسی نهایت احترام را داریم و لذت و مهربانی را بد نمی دانیم. هیچ زنی در مسایل زیایی و لختی و سکسی هر کاری کرده فحش نخورده چه رسد کتک و شلاق و سنگسار. سر همین مسئله حتی مردم فقیر هم باشند لذت و شادی و سکس و آواز و امنیت دارند ولی در برخی دیگر کشورها ثروت هست ولی آزادی و لذت برای زنان نیست! مهم احترام به زن و خواست زن است.
سخنران سوم یاکوزا توکوزه از ژاپن بود گفت جماعت لات و اوباش کل ژاپن در مجموع از ادم حسابی های دو تا محله یک شهر ایران کمتر آدم کشی و دزدی کردن. ما در خلافکاری رفوزه شده رفتیم توکوزه.
چهارمی آلمانی ها یا جرمنی ها بودند گفتند ما با وجودی که آل مانی (همش پول) هستیم ولی دایم خودمان را جر می دهیم، هم درس می خوانیم و هم کار می کنیم و هم برای زنان و هنر و لذت ارزش قایل هستیم و زنان ما همه نوع آزادی سکسی دارند و همیشه ما به همه سبک زندگی زن آلمانی و زنان جهان احترام گذاشته ایم و زنان لخت و پورن و غیر پورن امنیت و احترام قایل هستیم و درمورد صنعت و تولید کشورمان بگویم که به ما رشوه هم بدهند جنس بد تحویل مردم نمیدهیم.
این فرمول را رسم کرد:
آل مانی <=> جر منی (باید خودت را جر بدی یعنی تلاش کنی تا کیف کنی)
پنجمی چینی ها بودند و گفتند ما چند هزار ساله همه چی بلدیم. برای همین به ما می گن چی نی! (چی نیست؟) و تقلب تکنولوژیکی هم کنیم باز چبز ارزان و خوبی دست دنیا دادیم. ولی ایرانی ها از این تقلبها هم بکنند هم دهن خودشان و هم دهن دنیا را به گا می دهند.
ششمی اسکول دو ناوی ها یا وای کینک ها سخن گقتند که آنچه خوبان دارند همه را داریم و ترکیب سوسیالیسم و لیبرالیسم و ازادی زن.
هفتمی آمریکایی ها بودند گفتند ما کشور ریکا ها (darling) ها هستیم و عام ریکا یعنی عاشق همه و مهربان با همه و برای اثباتش به شیران خدا مسلمانان جهان درخواست عرض اندام می دهیم ، پس جایگاه خود را به مسلمبن تقدیم کرد و از ابولاشی صدیق خواست سخنرانی کند.
ابولاشی که از این هفت ترویج گناه و بی ارزشی عصبانی شده بود، منتظر فرصت بود تا قیام نفس زکیه و قیام آخرالزمان کرده حق کفار را در دستشان بگذارد، پس مرغان عشق و فنچ را نمادین از قفس آزاد کرد تا مردم را گول بزند و به عر و گوز و اره گوز اقدام کرد و چون همه این ارزشها که سخنرانی شد، تمسخر ضد عرزشت های مسلمین بود، یک مسلسل برداشت همه را به رگبار بست، سپس اپوزیسیون ایران را دزدید و شروع به پوز دادن کرد و با کمکش همه زنان و مردان که از دید اسلام ناموجه و نامناسب بودند را کشت و بزندان افکند و محدود کرد و چند حزب الهی نیم کرواتی را مصدر امور کرد و هیچ کلاغی به خانه نرسید.
داروین که ماجرا را دید گفت:
مردمی که اینقدر دروغ و دزدی می کنند، کامپیوتر و ماشین حساب را هم از راه بدر می برند تا حقانیت اسلام را ثابت کنند. این مردان مسلمان اگر روزی دانگرید شوند وبه خود شیر و دایناسور و گرگ تبدیل شوند تازه می شود گفت تکامل یافته اند و بهتر شده اند چرا که مردمی که حوری نقد زمینی را می کشند تا حوری نسیه بهشتی بخرند از هر گرک و شیر و دایناسوری درنده ترند!
از کتاب روزی که کامپیوتر مسلمان شد.
صفحه ۱۴۰۰
تفسیر النقی:
عر و گوز = تبلیغات و امر به معروف و نهی از منکر
اره گوز = جهاد و اجرای احکام قضائی اسلام.
گوز= اسلام و مقدسات و ارزشهای اسلام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر